خشت ساز. خشت زن. خشت درست کن. (از ناظم الاطباء). قالب دار. (یادداشت مؤلف) : چو قالب بیک مشت گل خشت مال دهان مرا بسته از قیل و قال. وحید (از آنندراج). به آبش چو کف تر کند خشتمال شود خشت و قالب چو بدر و هلال. ملاطغرا (از آنندراج)
خشت ساز. خشت زن. خشت درست کن. (از ناظم الاطباء). قالب دار. (یادداشت مؤلف) : چو قالب بیک مشت گل خشت مال دهان مرا بسته از قیل و قال. وحید (از آنندراج). به آبش چو کف تر کند خشتمال شود خشت و قالب چو بدر و هلال. ملاطغرا (از آنندراج)
در خود پیچیدن جامه را. (منتهی الارب). جامه را در خود پیچیدن و آن را به دور تمام بدن بستن چنانکه دست از آن خارج نشود و آن اشتمال صماء است. (از اقرب الموارد).
در خود پیچیدن جامه را. (منتهی الارب). جامه را در خود پیچیدن و آن را به دور تمام بدن بستن چنانکه دست از آن خارج نشود و آن اشتمال صماء است. (از اقرب الموارد).
دلاکی و مالشی که کشتی گیران بر بازوی خودها، با هم مشتها زنند تا سخت گردد. (غیاث). مالش با دست. (ناظم الاطباء). مالیدن اعضاء برای برداشتن ماندگی آن و بیشتر در حمام کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نام فنی در کشتی که حریفان بازو به بازوی هم مالند و مشت زنند. (آنندراج). - مشتمال دادن، مشتمال کردن. با دست مالیدن. (ناظم الاطباء). - ، در تداول، تنبیه کردن و گوشمال دادن: آن قدر سعی که در مالش دلها دارد مشتمالش اگر ایام دهد جا دارد. میرنجات (از آنندراج). - ، کسی که ایام از او برمیگردد گویند: زمانه اش مشتمال داده است. (آنندراج). - مشتمال کردن، با دست مالیدن. (ناظم الاطباء). - ، کنایه از با مکر و حیله کسی را خوش نمودن و از خشم فرودآوردن. (آنندراج). و رجوع به مشتمالی شود
دلاکی و مالشی که کشتی گیران بر بازوی خودها، با هم مشتها زنند تا سخت گردد. (غیاث). مالش با دست. (ناظم الاطباء). مالیدن اعضاء برای برداشتن ماندگی آن و بیشتر در حمام کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نام فنی در کشتی که حریفان بازو به بازوی هم مالند و مشت زنند. (آنندراج). - مشتمال دادن، مشتمال کردن. با دست مالیدن. (ناظم الاطباء). - ، در تداول، تنبیه کردن و گوشمال دادن: آن قدر سعی که در مالش دلها دارد مشتمالش اگر ایام دهد جا دارد. میرنجات (از آنندراج). - ، کسی که ایام از او برمیگردد گویند: زمانه اش مشتمال داده است. (آنندراج). - مشتمال کردن، با دست مالیدن. (ناظم الاطباء). - ، کنایه از با مکر و حیله کسی را خوش نمودن و از خشم فرودآوردن. (آنندراج). و رجوع به مشتمالی شود
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند